در سفرِ آن سو ها



همیشه از گرما متنفر بودم و هستم ! انگار که من برای گرما متولد نشدم ! البته فکر میکنم کمتر کسی وجود داشته باشه که عاشق گرما باشه . واقعا کسی هست که دیوونه وار عاشق گرمی هوا باشه و باهاش عشق کنه ؟ من که فکر نمیکنم ! 

من دیوونه وار عاشق هوای سردم ! اینکه میگم دیوونه وار یعنی ترجیح میدم زیر برف و بارون و بهمن و تگرگ باشم و بمیرم تا گرما و آفتاب و . 

مسئله گرما فقط دمای هوا نیست بلکه برای غذا ها هم هست! مثلا ترجیح میدم یه غذای مونده ی سرد داخل یخچال رو بخورم تا برم روی گاز و گرمش کنم ! (البته اگه تنبلی رو چشم پوشی کنیم^^ )

الان هم دقیقا اوجِ گرما هست و دارم آب میشم زیر این حجم از گرما !

حتی به این فکر میکنم که شاید روزی که عصبی بودم و نتونستم خودمو کنترل کنم بخاطر گرمی هوا دست به خودکشی بزنم !

وی بسیار از گرما بدش میاید و متنفر است 

کاش مثل حیوونا که خواب زمستونی داشتن٬منم خواب تابستونی داشتم ! وقتی هوا گرم میشد به خواب میرفتم و وقتی بیدار میشدم که هوا خنک و ملایم باشه 

امان از گرما 

امان از گرما 

امان .


از وقتی ۱۳-۱۴سالم بود دوست داشتم گیاهخوار باشم ! دوره های پنج روزه یا هفت روزه ی گیاهخواری داشتم اما ثابت یا دائمی نبودن. 

یه چند روزی هست که شروع کردم به گیاهخواری و گوشت رو کلا از برنامه ی غذاییم حذف کردم. حس بهتری دارم :)

البته می‌دونم که برای گیاهخوار شدن و گیاهخواری باید مطالعه ی بیشتری بکنم و با غذاهای بدون گوشت بیشتری آشنا بشم 

فعلا تا قبل تابستون به خودم عادت میدم که گوشت مصرف نکنم 

بعد که تابستون شروع شد حتما مطالعه های زیادی میکنم و غذاهای گیاهی جدید و متنوعی یاد میگیرم 

بعلاوه اینکه باید تحقیق کنم که یک گیاهخوار چطوری باید زندگی کنه و غذاهایی که از برنامه‌ی زندگیش حذف میشه رو تامین کنه 

کلا خاص زندگی کردن رو دوست دارم 

اگه تا الان نشد که بطور دائم گیاهخوار بشم شاید یکی بخاطر سن پایین یا مخالفت خانواده یا بلد نبودن یا نداشتن اطلاعات درست و کافی بوده ! 

الان دلم میخواد واقعا گیاهخوار باشم 

قبلا طرز فکرم این بود شاید اگه من مستقل زندگی میکردم می‌تونستم یه گیاهخوار کامل باشم و بخاطر اینکه با خانواده زندگی میکنم نمیتونم راحت غذای گیاهی مصرف کنم . 

و همچنین فکر میکردم که خب اگه در آینده همسری گیاهخوار داشته باشم برام خیلی راحت تر باشه .

اما این ها بهونه ایی بیش نیست جانم :) 

اگه میخوای یه تصمیمی رو توی زندگیت بگیری باید اول بهش عمل کنی 

وقتی خانواده من گیاهخوار نیستن و تصمیم به گیاهخواری ندارن 

خب دلیلی نمیشه که من بیخیال علاقه ام بشم ! 

و این چنین میشود که باید خودم غذای گیاهی خودم رو آماده کنم 

پیش بسوی گیاهخواری 

+تا قبل ۱۴-۱۵تیر که تابستونم شروع نشده٬صرفا همین که گوشت نخورم کافیه . بعد اون برنامه ها دارم برای خودم و زندگیم :) 




خستم از صداهایی که می‌شنوم 

از حرفایی که میزنم 

از نگاه هایی که میکنم 

از افکاری که توی ذهنمه ! 

خستم از این رویاپردازی هایی که میکنم 

خستم .

کاش میتونستم ذهنمو متلاشی کنم 

کاش میتونستم خودمو تغییر بدم

کاش میتونستم عمل کنم 

کاش میتونستم یکم به خودم و دنیای خودم اهمیت بدم 

خستم از این چهار دیواری ! 

اما فقط خستم .

شب میشه 

صبح میشه 

دوباره شب میشه 

و صبح میشه ! 

از شب متنفرم 

از روزهایی که میگذره متنفرم 

از خودم متنفرم 

از این دنیا متنفرم 

از همه ی ادم ها متنفرم 

کاش ناشنوا بودم و نمی‌شنیدم 

کاش کور بودم و نمیدیدم 

کاش لال بودم و حرف نمیزدم 

کاش یه معلول استثنایی بودم و زندگی تکراری داشتم بدون دغدغه

اما الان ! 

من یه آدم عاقل و بالغ هستم و سالم ! 

اما هیچ کاری نمیتونم برای خودم بکنم ! 

ذهنم درگیره 

درگیره 

درگیره 

خستم :) 


هیچی خوشحالم نمیکنه ٬ بودن توی این دنیا اصلا هیچ جذابیتی برام نداره ! من تموم پل های پشت سرمو خراب کردم و حالا موندم وسط یه پرتگاه عمیق که هر طرفی برم ٬ میمیرم ! هیچی رو نمیتونم نه تغییر بدم نه هیچی ! آینده برام مبهمه ٬ حقیقتا خیلی در عذابم و روزها به سختی میگذره ٬ به مرگ فکر میکنم ؟ هر روز و هر روز و هر روز ! چیزی برای تغییر وجود نداره٬ یا اگه داره من نمیتونم ٬ همیشه همین بوده ! می‌دونی این روزا رو با چشم میدیدم :) ولی تلاشی برای تغییرش ندادم ! همه چی عذابم میده ٬ بودن توی این دنیا عذابم میده ٬ امروز داشتم فکر میکردم که برم ! من از این دنیا برم ٬ خانوادم تهش یکی دوسال ناراحتیمو کنن ٬ تهش فراموش میشم نه ٬ برام مهم نیست برم توی جهنم ٬ من خیلی وقته توی جهنمم ! دنبال یه راهم ! یه راهی بین مرگ و زندگی ٬ کسی نیست منو درک کنه ٬ کسی نیست کمکم کنه ! کاش همه چی مثل فیلم و رمان بود :) من بمیرم ٬ مامانم چی میشه ؟ 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها